هر فیلمی که دوست داشته یا نداشته باشم رو نقد می کنم

  • ۱
  • ۰

خب این بار با یه نقد متفاوت اومدم. کسایی که سریال های کره ایی رو دنبال می کنن می دونن که کره ایی ها به شدت به دنبال تنوع، هیجان و داستان های متفاوت هستن. و فیلم های قوی زیادی دارن که تخیل زیبایی رو بهمون نشون می ده و هتل دلونا هم یکی از اون سریال هایی هست که به شدت پیشنهاد میشه. 

قبل از نقد سریال نکات کلی در باره ی سازندگان و بازیگران می دم بهتون.

ژانر: تخیلی، عاشقانه، کمدی

سال انتشار: 2019

نویسنده:  Hong Jung Eun

کارگردان: Oh Choong Hwan

بازیگران: IU , Yeo Jin Goo

 

موضوع کلی فیلم رو دوست داشتم. البته ناگفته نمونه که نوشتن این ژانر ها توی کره خیلی چیز متفاوتی نیست ولی شاید برای کسایی که هنوز با سریال های کره ایی آشنا نیستن بتونه داستان جالبی باشه. البته به عنوان طرفدار ژانر های تخیلی خیلی داستانش رو دوست داشتم.

 

این سریال شونزده قسمتی روایت یه خانوم زیبا به اسم جانگ مان وول هست که معنی اسمش می شه ماه کامل... این خانوم هزار و سیصد سال سن داره و مدیر یک هتلی هست که فقط پذیرایی ارواح رو به عهده دارن. 

در واقع پشت همه چیز این سریال یه داستان زیبایی وجود داشت که واقعا گاهی میخکوبت می کرد و درس های زیادی بهت می داد. 

مان وول به خاطر گناه هایی که هزار و سیصد سال پیش مرتکب شده محکوم می شه به دنیایی بین مرگ و زندگی. یعنی نه می شه گفت که مرده نه می شه گفت که زنده ست. زندگیش به یک درخت وصل شده. که اسمش رو گذاشتن درخت ماه. به عنوان یک آدم گناهکار مجبوره که توی این هتل بمونه تا بتونه بفهمه راه رهایی از این زندان چیه. در واقع باید بتونه خشم و کینه ایی که هزار ساله توی دل داره رو پاک کنه و بعدش بار سفر از این دنیا رو ببنده.

هتلی که مان وول مدیرش هست داستان جالبی داره. این هتل برای ارواحی هست که یه کار نیمه تموم توی دنیای انسان ها دارن و نمی تونن مستقیم به اون دنیا برن. گاهی برخی از مهمون ها سال هاست که اون جا هستن، گاهی هم زودی می تونن به خواسته هاشون برسن و به آرامش برسن. اتاق های این هتل بسته به نوع درخواست مشتری ها تغییر می کنه و کارکنان هتل موظف هستن که همه ی خواسته های مردگان رو براورده کنن. البته ناگفته نمونه بیشتر کسایی که به هتل میان مردگانی هستن که قراره به بهشت برن و دوباره به عنوان یه شخص دیگه تناسخ کنن. و ارواح بد همون موقع از دنیا پاک می شن. یا اگر با گذشت زمان ارواح نسبت به انسان ها کینه پیدا کنن یا نتونن کینه شون رو پاک کنن به ارواح بد تبدیل می شن و پودر می شن و به آرامش نمی رسن.

این هتل از ابتدا به این شکل نبوده و در طی گذشت زمان بزرگ تر و زیبا تر شده. در اول مسافر خونه ی مان وول بوده و در حال حاضر به هتل دلونا تغییر نام داده. هر چقدر که ارواح از اقامت در این هتل لذت ببرن باغ هتل پر گل تر و زیبا تر می شه و الهه ی خوبی ها میاد گل ها رو میچینه و این طوری مواد غذایی و وسایل مورد نیاز هتل براورده می شه ولی مان وول که پول دوست داره آرزو های ارواح رو در قبال پول دنیای انسان ها واسشون برآورده می کنه و با اون پول برای خودش ماشین و جواهرات می خره!

و نکته ی جالب دیگه ایی که بار ها توی فیلم گوشزد می شه جریان تناسخ هست. این فیلم اصرار بر این داره که آدم ها پس از مرگشون به صورت شخص دیگه ایی تناسخ پیدا می کنن و اگر آدم های بدی باشن یا روحشون از بین می ره یا به صورت حیوانات بر می گردن. 

و مسئله ایی که شاید برای خیلی ها مبهم باشه داشتن چند خدا توی فیلم هست. خدایی که مهربون و بخشنده ست و همیشه توی گرفتاری ها سراغ مان وول میاد. خدای خشمگینی که دوست داره به خاطر گناه های مان وول اون رو پودر کنه که هیچ وقت به آرامش نرسه، خدایی که پول و قدرت رو به ارمغان میاره، خدایی که به دنبال عشق و آرامشه و این برای من یه مسئله ی خیلی زیبا بود که این طوری خدا رو در چند ظاهر نشون دادن. شاید خیلی ها این موضوع رو قبول نداشته باشن ولی به نظر من یه ایده ی خارق العاده بود که به بهترین نحو نشون داده شد. و بهترین قسمتش این بود که همه ی خدا ها یک چهره داشتن ولی لباس ها و استایلشون فرق می کرد و جایی در فیلم شاهد این هستیم که فرشته ی مرگ داره به مان وول می گه مهم نیست که ظاهر خدا ها با هم فرق دارن مهم اینه که در باطن همه شون یکی هستن. در واقع وجود چند خدا در داستان داره به ما خدا رو از زاویه های مختلف نشون می ده در حالی که همه شون در باطن یکی هستن ولی نشون می ده در هر شرایط خدا با تو چطور رفتار می کنه و چطور به سراغت میاد.

این هتل سه تا خدمتکار قدیمی هم داره که هر سه نفرشون یه کار نیمه تموم توی دنیا داشتن و برای همین چون به خواستشون نرسیدن اقامتشون توی هتل طولانی مدت شده و به عنوان خدمتکار مشغول به کار شدن. 

آقایی که 500 سال هست توی هتل خدمت می کنه. این خدمتکار قدیمی در دوران خودش یه نویسنده ی خیلی خوبی بوده که از درد مردم زمانش می نوشته و بقیه ی نویسنده ها چون فقط داستان های درباری می نوشتن و آدم های خیلی پولدار و گنده رو وصف می کردن بدشون میاد که چرا اون انسان های معمولی رو داره دنیال می کنه واسه همین شایعه درست می کنن که اون یه آدم منحرف هست و بعد از 500 سال بالاخره می تونه اسمش رو توی تاریخ درست کنه و بعدش بدون نگرانی به دنیای دیگه بره.

خانومی هست که 200 سال قبل به دست شوهرش و خانواده ی شوهرش به جرم این که بچه اش دختر بوده کشته می شه. البته دختر کوچیکش هم کشته می شه و این کینه توی دلش می مونه و نفرینشون می کنه که کل خانواده از بین برن و دیگه اسمی ازشون نمونه و بعد از 200 سال وقتی فکر می کنه آخرین نفر هم مرد متوجه می شه که پای یه بچه ی ناخواسته به داستان باز شده و این واسش درد زیادی به دنبال داره چون هنوز هم نمی تونه شاهد از بین رفتن کل این خاندان باشه ولی وقتی اون زن حامله رو در حال مرگ ملاقات می کنه متوجه می شه که می تونه بالاخره بعد از دویست سال ببخشه و به آرامش برسه.

و پسر جوونی که 70 سال قبل به دست دوستش کشته میشه و قاتل تموم اون سال ها به اسم این زندگی می کنه و مجبور می شه از خواهر کوچیک ترش مراقبت کنه. تمام این سال ها منتظر بود که موقع مرگ خواهرش برسه تا با هم به دنیای دیگه برن ولی در عین حال که منتظر خواهرش بود تونست شکنجه شدن قاتلش رو هم ببینه که البته آدم بدی نبود و تونست اسم دوستش رو به خوبی زنده نگه داره.

ارواح بعد از این که به همراه فرشته ی مرگ وارد دنیای دیگه می شن به مدت 49 روز از یک پلی رد می شن تا روحشون به آرامش برسه و با هر قدمی که روی این پل بر می دارن یکی یکی خاطرات زندگی از ذهنشون پاک می شه و وقتی به طرف دیگه ی پل می رسن چیزی از زندگی که داشتن رو دیگه به یاد نمیارن.

و جدای داستان اصلی که الان واستون می گم داستان های ارواح هم خیلی جالبه. این که هر کدومشون یه زندگی متفاوت داشتن و چطور پر از خشم و بغض و کینه ان و آیا می تونن به عنوان روح خوب از دنیا برن یا نه... واقعا هر کدومش می تونه یه درس زیبا باشه. 

و می رسیم به داستان اصلی...

فیلم به دو بخش تقسیم می شه. گذشته ی مان وول و حال مان وول. مان وول در گذشته ایی دور یک راهزن بوده که با گروه خودش زندگیشون رو از راه دزدی می گذروندن و به یک باره یک پسر اشرافی که از قضا از رئیس نگهبان های قصر هم هست با مان وول رو به رو می شن و این داستان اشناییشون می شه. مان وول به همراه دوست و رفیق بچگی هاش و این پسر سه نفری با هم زمان زیادی رو می گذرونن. تا این که این پسر بهشون خیانت می کنه و کل گروه راهزن ها رو می کشه و فقط مان وول بخشیده می شه. حتی پسری که از بچگی باهاش بزرگ شده رو هم جلوی چشمش دار می زنن و این شروع کینه و خشم مان وول هست. و به کسی که دوستش داره قول می ده که حتما می کشتنش... و با کشتن کسی که با عشقش ازدواج کرد شروع می کنه و بعد تمام اعضای اون قصر و هر کسی که سر راهش بود رو هم می کشه و این طوری می شه که توسط خدایانشون نفرین می شه و به درخت ماه پیوند می خوره و مجبور می شه هزار و سیصد سال زندگی کنه تا بتونه اون خشم و کینه رو کامل در دلش از بین ببره.

در زمان حال خدا تصمیم می گیره پسری رو به سمت مان وول بفرسته که روح بزرگی داره و با خوبی هاش دل سنگی مان وول رو آب کنه و بتونه بعد از این همه سال روحش رو به آرامش برسونه. این پسر که کو چان سونگ نام داره به عنوان مدیر داخلی وارد هتل می شه، پسر باهوشی که توی هاروارد هتلداری خونده به کمک مان وول میاد و آهسته آهسته کاری می کنه که اون انسان بهتری بشه و بتونه دوباره گذشته اش رو مرور کنه و بتونه با اشتباهاتش کنار بیاد. چان سونگ هم توسط خدایانشون توی خواب زندگی گذشته ی مان وول رو می تونه ببینه و از اون جاست که بهش کمک می کنه مشکلاتش رو حل کنه و آدم بهتری بشه.

آدم های زندگی گذشته اش دوباره در حالی که تناسخ کردن به زندگیش بر می گردن و مان وول باید با دختری که ازش متنفره رو به رو بشه در حالی که اون هیچی از گذشته به خاطر نداره. همین طور با پسری که دوست بچگی هاش بود و مخفیانه کل اون سال ها عاشقش بود دوباره رو به رو بشه در حالی که عاشق بدترین آدم زندگی گذشته اش شده!

و اصلی ترین کسی که تمام اون سال ها ازش کینه داشت...

و بالاخره بعد از هزار سال در های قلبش رو به روی حقیقت باز می کنه و متوجه می شه اون پسری که عاشقش بود هیچ وقت بهش خیانت نکرد و برای محافظت از جون خود مان وول مجبور شد گروه راهزن ها رو بفروشه و درست از وقتی خودش رو کشت اون هم همراه مان وول توی این هتل زندانی شده بود و منتظر آرامش بود. ولی اون به عنوان یه کرم شب تاب اطراف مان وول هزارن سال زندگی کرد و در آخر مان وول تونست عشق اون رو در دلش از بین ببره و عاشق شخص دیگه ایی بشه...

و در آخر همه کار های نیمه تمومشون رو توی دنیا انجام دادن و به دنیای دیگه رفتن و مان وول بعد از هزار و سیصد سال تونست روح خشمگین خودش رو آروم کنه و به آرامش برسه و کو چان سونگ هم به این امید زندگیش رو ادامه داد که مان وول دوباره تناسخ کنه و یه جایی دوباره توی زندگی های بعدیشون به هم بر بخورن و عاشق هم بشن...

پایان فیلم هم با رویای زیبایی از چان سونگ تموم میشه که به نظرم پایان خوبی بود. پایان خیلی خوبی نبود ولی حداقل آبکی تموم نشد... یه پایان باز هم نبود... رسما اعلام شد که منتظر هستن توی زندگی های بعدی به هم بربخورن و دوباره عاشق هم بشن...

و خیلی نکات دیگه ایی هم می شه درباره ای این سریال گفت که دیگه گفتنش این جا زیاده روی می شه ولی واقعا هم داستان عشقی جالبی داشت، هم گذشته ی مان وول به خوبی نشون داده شد، هم فیلم درس های زیادی واسه ببینده داشت و هم کمدی زیبایی به دنبال داشت. 

همین طور لباس های رنگارنگ و زیبایی که مان وول می پوشید و جواهرات زیبا و درخشانش و زندگی لاکچریش شما رو به هیجان می آورد. 

به نظرم واقعا این سریال ارزش دیدن داشت. پیشنهاد می کنم که حتما این سریال رو دنبال کنید و ازش لذت ببرید...

 

 

  • ۹۸/۰۸/۱۳
  • یک منتقد

نظرات (۱۵)

عااااااالی بود

سپاس

فقط من متوجه نشدم که آخرش کی ریس جدید هتل شد؟؟؟ 🤔 🤔 🤔 🤔 

سلام سریال واقعا بینظیری بود تو این همه سریالی که دیدم واقعا تک بود پیشنهاد میکنم هرکی ندیده ببینه

درمورد چند خدایی که گفتی به نظرم اتفاقا یه خدا منظورشون بود وگرن بازیگرای مختلفی میذاشتن بسته به حالت روحی مان اول اون خدا تغییر میکرد ولی دراصل یک خدا بود نظر من اینه بازهم برداشتا متفاوته

عالی بود و من خیلی از این فیلم خوشم اومد 🔥🔥❤️❤️❤️❤️❤️❤️🍭🌈🌈🌈😻😻😻👍👍👍

  • عاشق کره و میراکس
  • عالیییییییییییییییییییییییییییی

    واقعا فیلم قشنگی بود 

    سلام،،، من این فیلم و ندیدم و دوستم برتم تعریف کرده و اینکه اون متوجه 

    اخر داستان نشده و چندتا سوال داره

    کی اخر سر رییس هتل شد؟؟؟؟ و چرا رییس هتل گفت ماه امشب کامل میشه؟؟؟

    چرا اخرش مان وول و اون سه تا خدمتکار هتل، تو دنیای انسان ها دیده شدن؟؟ و واقعا اینکه رییس هتل کی شد،، و چرا شد،،، و چرا بازیگره معروفی مثل کیم سوهیون( نمیدونم اسمشو درست میگم یا نه همون امپراطور ماه و‌خورشید😂) فقط قسمت کمی از این فیلم و بازی کرد،،،، و در اخر،  ممظورش از اخرین جمله ای که گفت چی بود،،،  فکر من رو هم مشغول کردن😐😂

    لطفا اگه جواب این سوالا رو میدونین جواب بدین💝

    من همه قسمتاشو دیدم فق قسمت عاخر مونده اونم میترسم تهش غمگین تموم بشه بخاطر همین نمیرم نگا کنم|:

    از بین این چیزاییم ک گفتع بودین من نفمیدم تهش چی میشح/:

     

    سلام

    در مورد انتهای فیلم باید خدمتتون عرض کنم که ، خوب یا بد ! من فکر می کنم نویسندگان تصمیم گرفتن این کار رو به تعبیر بینندگان بسپارن. به شخصه ، فکر می کنم ایده دیدار دوباره اون ها در زندگی دیگه بهتر باشه
    تو سکانس نهایی می بینیم که جانگ وول به چان سونگ نزدیک می شه، اون رو میشناسه و می گه  :*من خیلی عجله کردم تا تو بیشتر منتظر نمونی !*این بخش بسی از بینندگان رو گیج کرد چون برخی تصور می کردند چان سونگ داره خواب می بینه که اوضاع چطور پیش می ره یا من-وول روی پل می چرخه ​​تا دوباره با چان ملاقات کنه
    انچه که قابل تشخیصه، چیزیه که تو فینال های ~کی درام~خیلی اتفاق می افته: پرش زمان ❤
     اول از همه ، کارمندان هتل دل لونا زندگی جدید خود رو می گذرونن. این فقط یک لحظه تصادفیه که هر سه به هم نزدیک هستند. اون ها به خاطر نمیارن که چه کسانی هستن چون وقتی از پل دنیای پس از مرگ عبور کردن ، خاطرات اونها از این زندگی پاک شده
    جانگ من وول ، اون هم زندگی جدید خود رو می گذرونه .سوال اینه که چرا اون گو چان سونگ روتو زندگی جدیدش به یاد میاره؟؟؟؟! همونطور که میدونیم ، درخت اون نماینده زندگیشه و گل ها خاطرات اون هستن. درختش که هست ولی گل ها همه ریخته بودن به جز یه گل !😜یه گل هنوز زنده است و اون داخل چان سونگه
    احتمالاً به همین دلیله که جانگ من-وول لحظه ای روی پل برگشت و لبخند زد ؛ چون حتی بعد از عبور از پل به لطف اینکه گو چان-سونگ گل رو درون خود امن نگه داشت ، زندگی و خاطرات خود رو به یاد اورد
    به نظر من زیباترین پایان براش در نظر گرفته شده🌼🌼🌼❤❤❤

    دوستان ماگو ها همشون یه روح دارن با احساسات متفاوت❤

    عالیییییییییی بود.حتما ببینید

    من گریم گرفت چون چان سوک تنها موند و دختره مرد و اخرش رو تناسخ تعبیر کردم ولی چون به تناسخ اعتقادی پس رویا در نظر گرفتم واسه همین پایان غمگینی برام رقم خورد 😔😢ولی در هر صورت فیلمش عالی بود مخصوصا شخصیت مان وول 

     

    عالیییی

    آخرش خیلی خفن بود👌 اون روح شیطانی که فرشته مرگ گرفته بودش صاحب بعدی هتل بودکاملا غیر منتظره و عالی

     

    من این سریال رو ۲۰۱۹ دیدم سریال جالبی بود فقط آیو توش بود من از آیو خوشم نمیاد و دوست ندارم آیو نقش اصلی باشه سوزی و یونا رو بیشتر دوست دارم اما در کل سریال جالبی بود من از یئو جین گو یا همون پسره خوشم نمیاد سریالشو دوست داشتم اما نه اونقدرا هتل دلونت موضوع جالبی واسم داشت

    واقعا خوشم اومد من چون طرفدار ایو هستم فیلم و دیدم و خوشم اومد ولی میشد اخرش بهتر شه ولی عالی بود ولی ایو هرچی فیلم بازی کرده غمگین بوده مثل عاشقان ماه. هتل دل لونا. پرسونا. اجوشی من.  وووو.....

     

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی